پادگان عشق(خاطرات من)

پادگان عشق(خاطرات من)

سلام دوستان ديروز داشتم وسايلامو مرتب ميكردم كه به يه برگه برخورد كردم يه برگه اي رو كه دوستاي دوران خدمتم تو

آموزشي واسم نوشته بودن البته روي ديوار نوشته شده بود كه فكر كنم 5 يا6 سال پيش نوشته شده بود اون موقع كه

رفته بوديم خدمت خدمت 21 ماهه بود ولي خدا رحم كرد بعدا آخراي خدمتمون18 ماهه شد به هر حال من آموزشيم

توي پادگان  مركز آموزش شهيد جوادنياي قزوين بود واي كه برج9 اعزام داشته باشيو تو اون سرماي استخون سوز قزوين

جون آدم بالا مياد حالا تصورشو بكن كه شوفاژا هميشه خرابن و دماي داخل خوابگاه 18 درجه زير صفر باشه  فقط يه پتو

هم داشته باشي اوناييكه سربازي رفتن اونم تو اين برج ميدونن چي ميگم بگذريم خواستم شعر زيباي خدمت و

آموزشيمو واستون بذارم لطفا بخونين و حتما حتما نظر بدين.مر30

 

بنام خداوند جان و خرد ****به قزوين ميروم از بحر خدمت****اگر خواهي ببيني مرد غمگين****

بيا خدمت بكن در شهر قزوين****نگو خدمت بگو زندان تاريك****كه اطرافش همه كوه و بيابان****

به خط كردن تراشيدن سرم را****لباس آشخوري كردن تنم را****لباس آشخوري رنگ زمينه ****

عزيزم غم مخور دنيا همينه****چرا مادر مرا 20ساله كردي****ميان كوه و دشت آواره كردي****

نوشتم نامه اي از برگ چائين****بشين پاشو ميرم مادر كجايي****نوشتم نامه اي از برگ خرما****

چطور طاقت بيارم21 ماه****بيا بلبل ز شهر ما گذر كن****بزن چهچه عزيزم را خبر كن****

اگر پرسيد عزيزم در چه حاليست****بگو در پادگان چشم انتظارم                                                 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب‌ها:
[ 11 / 7 / 1389برچسب:نوشته شده توسط:كيوان, ] [ 1 بعد از ظهر ] [ كيوان ]
[ ]